صدراصدرا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

مسافر کوچولو

خاطرات شمال...

ما چند روزپيش به اتفاق خاله حميده، عمو شاهين و كيان كوچولو رفته بوديم تنكابن، شهر زيبايي بود، هوا هم خيلي خوب بود. بنظرم به همگي ما خيلي خوش گذشت، بخصوص به بچه ها خيلي خيلي خوش گذشت چون تونستند يه دل سير  با هم ديگه كنار دريا شن بازي كنن. مهتا جون عاشق آب بازيه، فكر ميكنم همه محدوديتهاي آپارتمان براي آب بازي كردن رو تلافي كرد. صدرا هم حسابي با كيان  قلعه شني ساخت و تفنگ بازي كرد. بماند كه باباهاي عزيز هم حسابي ماهيگيري كردن. ما مامان باباها هم از اينكه بچه ها بهشون خوش گذشت حسابي لذت برديم.   با آرزوي لحظات خوش براي همه ...
2 خرداد 1394

شيرين زبون

شب حدود ساعت 12 و صدرا بشدت خوابش مياد ولي... ولي مهتا تازه شيطنش گل كرده و همچنان داره شلوغ ميكنه. صدراجون در حال بخواب رفتن: مامان، درسته من آرزو داشتم يه خواهر داشته باشم ولي نه به قيمت از دست رفتن آرامشم موقع خوابيدن.     الهي قربون ادبيات پسر خوابالوي خودم برم.
26 فروردين 1394

تشكيل خانواده

صدرا جون: مامان ما چطوري مي تونيم خانم يا آقا بگيريم؟ مامان: منظورت اينه كه چطور ازدواج مي كنيم؟!؟!؟!؟! صدرا جون: آره مامان. مثلا من بعد از اينكه فوق ليسانسم رو گرفتم چطور خانم ميگيرم؟ مامان: خب اون موقع شما با مامان و بابا مشورت ميكني و همگي يه تصميم درست ميگيريم. صدرا جون: آها، مثلا مي گرديم ببينيم تو دوستامون يا همسايه هامون خانم خوب هست. مامان:!!!!!!!!!!!!!!!!! ...
26 فروردين 1394

سال نو مبارك

بهار شده و با شروع سال جديد، از خدواند آرامش، شادي، سلامتي و .... بي نهايت  آرزوهاي خوب براي شما تقاضا دارم . اميدوارم امسال براي خانواده ما و همه خانواده ها سالي پر از خاطره هاي قشنگ باشه. ما هفته اول سال رو مسافرت بوديم و بنظرم حسابي به كوچولوهاي نازم خوش گذشت.
26 فروردين 1394

دندان شيري

صدرا جون پنج ماهگي صاحب اولين دندون شيري شد. البته  زودتر از موعد دندون در اوردن بچه ها. جالبه كه در تاريخ 09/11/93 اولين دندون شيري اش افتاد و  باز هم به نسبت زودتر از سن افنادن دندون شيري. پسر مامان، بعد از افتادن اولين دندونت ، چهره  و صد البته لبخندت بسيار شيرين شده  و صدات هم يه مقدار تغيير كرد. اميدوارم لبخند تا هميشه همنشين لبانت باشد عزيزم
12 بهمن 1393

صدراي هنرمند

اين روزها صدرا كلاس موسيقي كودك ميره و بنظر اشتياق خوبي براي يادگيري داره. اين موضوع باعث خوشحاليه منه، چون منم بواسطه اون يه چيزهايي رو ياد ميگيرم. صدرا علاوه  بر موسيقي نقاشي هاي خيلي خوبي هم ميكشه و اغلب شبها من و بابا رو با نقاشيهاي زيباش سورپرايز ميكنه. پسر خوبم ما به شما افتخار مي كنيم و اميدوارم موفقيت همراه هميشگيت باشه.
8 بهمن 1393

خانوادگي

ما صبح ها خانوادگي از خونه بيرون ميايم، مهتا و صدرا مهدكودك ميرن ، من و بابا هم اداره و دانشگاه با اينكه الان زمستونه و بعضي صبح ها  واقعا سرده، ولي ما خوشحاليم كه با همديگه ايم و دلگرمي بودن با هم  بر سرماي  بيرون غلبه داره. خدارو بخاطر جمع دوست داشتني مون سپاس
8 بهمن 1393

صدرا جان ممنونم

اين روزها براي خانواده كوچك ما، روزهاي حساس و پر از هيجاني است، ما منتظر عضو جديد خانواده هستيم .  صدرا جونم، شما بيشترين همراهي و همدلي رو در اين مدت با من داشتي، اميدوارم مسافر كوچولومون هم به اندازه شما به زندگيمون دلگرمي بده. صدرا جان به همدليهات خيلي دلگرميم تا بتوانيم با وجود سوز سرماي بيرون ، اين انتظار شيرين رو به بهترين نحو سپري كنيم.   از طرف مامان و ني ني
13 مهر 1392